مهربان باش …
مهربان باش که در آن پس این پنجره ی سبز قشنگ …
مهربان است کسی با من و تو …
چه قشنگ است نگاهی که به مهر …
بگشایی به همه…
مهربان باش …
مهربان باش که در آن پس این پنجره ی سبز قشنگ …
مهربان است کسی با من و تو …
چه قشنگ است نگاهی که به مهر …
بگشایی به همه…
چرا که می دانم…
می دانم که چه ها در سرزمین دلم خواهند کرد …
و من …
در برابرشان جز نگریستن چاره ای ندارم
وقتی دلت گرفته باشه …
تمام آرامش یک ساحل را هم به تو بدهند …
باز هم دل تو بارانیست …
خیس تراز دریا خراب تر از امواج .
تو را…
برای همه ی شب هایی بی مهتاب …
برای کـوچـه هایی پر از سـکـوت …
برای دشت های بی گل …
برای دریاهای خشک شده …
برای آسمان های بی باران …
و برای همه ی چیزهایی که باید باشد و نیست می خواهـم.
دلم کـــــــــــمی خدا میخواد…
کمی سکـــــــــــوت…
کمی دل بریدن میخواد…
کمی اشک…
کمی بهت…
کمی آغوش آسمانی کمی دور شدن از این آدمها…!
کمی رسیدن به خدا…
شنیده ام دنیا خیلی کوچک است….
شنیده ام دل ها خیلی بزرگند….
شنیده ام دل شکستن هنر نیست ، دل شکن خواب ندارد….
تنها این را نشنیده ام : این شبها چه حالی داری؟ شب ها چگونه؟ چگونه و با چه خیالی سر بر بالین میگذاری؟
الکی امید وارش نکن …
الکی دلخوشش نکن …
الکی بهش نگو رسیدی زنگ بزن …
الکی اسمشو صدا نکن که طرف بگه جونم …
الکی هی نگو عشق من، زندگی من اون داره حرفاتو باور میکنه لعنتی …
وقتی میری داغون میشه ،داغون میفهمی ؟؟؟؟؟؟ داغون …
گاهی وقت ها..!!
یادت میره که…
لیوان چاییت روبه روت…
داره یخ میزنه…
یادت میره که…
بین اشک ریختنات…
پلک بزنی…!
یادت میره که…
شبها برای خوابیدن…
باید چشاتو ببندی…!
یادت میره که…
نباید انقدر اه بکشی…!