چتر

normal_Photo-Skin_ir-Tab8

بگذار سرنوشت

هر راهی را که میخواهد برود،

ما راهمان جداست…

این ابرها

تا میتوانند ببارند

ما چترمان خداست…

نویسنده: تاریخ: ۱۳۹۱/۱۲/۰۳ موضوع: جملات عاشقانه دیدگاه ها: ۱۰ دیدگاه

۱۰ دیدگاه

  1. baran می‌گه:

    تقدیم به او که حتی نمی داند برایش پست می گذارم:

    راهــشان جــدا شـده است ، دسـت و دلـــــم !
    دلــــم در قــــید ،
    و دستـم
    تـنـــــــها ،
    بــی کلامــی بــــرای ِ نــوشـتن ، در بـــــند !!!

  2. shaparak می‌گه:

    salam man etefaghi web etoonooo didam vaghean khali khali ziba bood ke ta be emrooz nadide boodam tabrik migam behetoon .mufagh bashin mesle hamishe

  3. baran می‌گه:

    تقدیم به او که حتی نمی داند برایش پست می گذارم:

    قرارمان یک مانور کوچک بود…
    قرار بود تیرهای نگاهت مشقی باشد…
    اما ببین
    یک جای سالم بر قلبم نمانده است…!!!

  4. سارا می‌گه:

    باران قشنگ مینویسی
    دلت غم داره مثل دل خیلی از ماها
    خیلی وقته که دارم حرفاتو میخونم
    حرفهای قشنگ آقای محسن یک طرف
    پست های قشنگ تو هم فوق العادست
    امیدوارم یک روزی تقدیم به کسی بشه
    که بدونه تو کی هستی

    • baran می‌گه:

      سلام سارا خانم»شما لطف دارین.من هم امیدوارم به حق عصمت اولیاء.

      چه ساده قلبمان را دودستـــی چسبیده ایم که مبــــادا کسی ان را بدزدد…
      و عاشقمان کن …
      غافل از اینکه برای عاشق کردنمان عقلمان را می دزدند و بعد …
      ما میمانیم و قلبی که اندیشیدن بلد نیست ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

  5. حمید شول می‌گه:

    می دونی؟
    یه اتاقی باشه گرمه گرم..روشنه روشن..
    تو باشی منم باشم..
    کف اتاق سنگ باشه سنگ سفید..
    تو منو بغلم کنی که نترسم..که سردم نشه..که نلرزم..
    اینجوری که تو تکیه دادی به دیوار..پاهاتم دراز کردی..
    منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکیه دادم..
    با پاهات محکم منو گرفتی ..دو تا دستتم دورم حلقه کردی..
    بهت می گم چشماتو می بندی؟
    میگی اره بعد چشماتو می بندی …
    بهت می گم برام قصه می گی ؟ تو گوشم؟
    می گی اره بعد شروع می کنی اروم اروم تو گوشم قصه گفتن..
    یه عالمه قصه طولانی و بلند که هیچ وقت تموم نمی شن..
    می دونی؟
    می خوام رگ بزنم..رگ خودمو..مچ دست چپمو..یه حرکت سریع..
    یه ضربه عمیق..بلدی که؟
    ولی تو که نمی دونی می خوام رگمو بزنم ..تو چشماتو بستی ..نمیدونی
    من تیغ رو از جیبم در میارم..نمی بینی که سریع می برم..نمی بینی
    خون فواره می زنه..رو سنگای سفید..نمی بینی که دستم می سوزه
    و لبم رو گاز می گیرم که نگم اااخ که چشماتو باز نکنی و منو نبینی..
    تو داری قصه می گی..
    من شلوارک پامه..دستمو می ذارم رو زانوم..خون میاد از دستم میریزه
    رو زانوم و از زانوم میریزه رو سنگا..قشنگه مسیر حرکتش..
    حیف که چشمات بسته است و نمی تونی ببینی..
    تو بغلم کردی..می بینی که سرد شدم..
    محکم تر بغلم میکنی که گرم بشم..
    می بینی نا منظم نفس می کشم..
    تو دلت میگی آخی دوباره نفسش گرفت.
    می بینی هر چی محکم تر بغلم می کنی سرد تر میشم..
    می بینی دیگه نفس نمی کشم..
    چشماتو باز میکنی می بینی من مردم..
    می دونی ؟
    من می ترسیدم خودمو بکشم از سرد شدن ..از تنهایی مردن..
    از خون دیدن..وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم..
    مردن خوب بود ارومه اروم…
    گریه نکن دیگه..
    من که دیگه نیستم چشماتو بوس کنم بگم خوشگل شدیاااا
    بعدش تو همون جوری وسط گریه هات بخندی..
    گریه نکن دیگه خب؟ دلم می شکنه..
    دل روح نازکه.. نشکونش خب؟؟

  6. مردی شبیه باران می‌گه:

    خدایا آرزو دارم بگویی…
    چرا این پاسخ احساس من بود!

  7. Arad می‌گه:

    روزگارى خواهد رسید…
    همچنان که در آغوش دیگری خفته اى، به یاد من،
    ستاره ها را خواهى شمرد تا آرام شوى!
    دلت هوایم را خواهد کرد!
    به یاد خواهى آورد…
    بودنهایمان را…
    خنده هایم را…
    اشکهایم را…
    حرفهایم را…
    شیطنت وعشق بازی هایم را…
    مطمئنم در آن لحظه در دلت میگویی:من تو را میخواهم.
    ولى…
    آن لحظه دیگر برگشت امکان پذیر نیست…
    و من در آغوش دیگرى تصویر تو را فراموش خواهم کرد…

  8. "*شباهنگ می‌گه:

    ” نوشته هاتون تامل برانگیز و زیبان…
    “مرسی…**

  9. BREATH می‌گه:

    کاش میشد سرنوشت را از سر نوشت…

يک دیدگاه بدهید به