چشمان مهربان تو…

Naghmehsara.ir (5)

اسیر فصل خزان شود..

عمر آنکس که..

دمی اسیر اشک کند.

چشمان مهربان تورا…

نویسنده: تاریخ: ۱۳۹۱/۱۲/۰۵ موضوع: جملات عاشقانه دیدگاه ها: ۱۹ دیدگاه

۱۹ دیدگاه

  1. baran می‌گه:

    تقدیم به او که حتی نمی داند برایش پست می گذارم:

    وقتی تو نیستی ،

    نگاهم حوصله نمی کند

    پایش را از چشمم بیرون بگذارد…

  2. nadia11 می‌گه:

    خیلی سخته بین حق حق گریه هات نفس کم بیاریو اون به یکی دیگه بگه نفسم

    همیشه بمن میگفتی خیالت تخت من وفا دارم و من چه ساده لوحانه خیالم را تختی کردم برای عشق بازی تو با دیگران

  3. pariya می‌گه:

    عالی بـــودن
    ممنونم…

  4. تنسگل می‌گه:

    سلام خدای مهربان
    یک کمی هوای دلای گرفته ی دوستای منو داشته باش

  5. zahra می‌گه:

    بهم گفت :یه ارزو دارم برام دعا کن چه شبها که اشک ریختم و براش دعا کردم ولی حیف نمیدونستم ارزوش جدایی از من بود

  6. yasi R می‌گه:

    salam
    man kheyli in site ro dust daram
    mtnash harf nadare
    y like hesabi dare!

  7. negar می‌گه:

    گمم نکن…

    در گوشه ای از خاطراتت آرام مینشینم

    فقط بگذار بمانم!!!

  8. سهیلا می‌گه:

    دلت که گرفته باشد با صدای ترانه که هیچ، باصدای دست فروش دوره گرد هم گریه میکنی….

  9. مردی شبیه باران می‌گه:

    خدایا؛
    اینجا بعضیا دلشون واقعا گرفتس،دلتنگن.
    نمیخوام بگم بهشون نگاه کن،تو بیناترینی.
    ولی به لطف دلای پاکشون که خونته…
    کمکشون کن.

  10. fatemeh می‌گه:

    vaghean mamnoon.bi nazire .moteshakkeram

  11. fatemeh می‌گه:

    rasti ye pishnahad daram.age mishe ye 10/20 ta ahange bikalam bezarin ke yeknavakht nashe. bazam mamnoonam

  12. sayeh می‌گه:

    ممنونم به خاطر این همه مطالب فوق العاده زیبا و دوست داشتنی. موفق باشید

  13. reyhane می‌گه:

    سلام به همه
    خیلی زیبا بود مرسی

  14. مردی شبیه باران می‌گه:

    هر کس که تو را دیده،خیره نشود بر غیر*چشم تهی از تو هیچ بیننده نخواهد شد.

  15. کهنه دل می‌گه:

    ن چمدان همراهت بود ن چطر ازکجابایدمیدانستم ک تو مسافری!!!!!!

  16. شیدا می‌گه:

    سکوت میکنم …سکوت
    نه اینکه دردی نیست…
    گلویی نمانده برای فریاد…!

  17. من و دوستم می‌گه:

    : نمی دانم آنکس که می رودمی برد یا
    آن کس که می ماند؟
    خیالم جمع نمی شود
    نمی دانم این منم که می روم و توئی که می مانی
    یا این توئی که می روی و منم که می مانم؟
    به خدا
    این همه سوال بی جواب در این چمدان جا نمی شود
    این همه سوال و خیال و خاطره و بود و نبود
    که بود؟که نبود؟
    که هست؟که نیست؟
    شاید اگر اینجا هستم آنجا نیستم و
    اگر آنجا ، اینجا
    چه دردی دارد بازی کم و زیاد کردن حروف از کلمات
    این همه سوال و خیال و خاطره و بود و نبود
    این همه من ، تو ، ما
    این همه
    در چمدانم جا نمی شود
    روی امواج زندگی دراز می کشم و
    با آسمان نگاه میکنم.
    می دانم
    هرکجا که بروم
    آسمان همینقدر زیباست

  18. نفس می‌گه:

    چه زیلد باشن
    چه کم
    خوب که باشن دمار از روزگارت در میاورند
    خاطرات را میگوییم

يک دیدگاه بدهید به