کفشهایت کو؟

df

کفشهایت کو؟

میخواهم آن ها را بردارم…

تا تو هم مثل بی وفایان هوس رفتن نکنی…

نویسنده: تاریخ: ۱۳۹۲/۰۲/۰۱ موضوع: جملات عاشقانه دیدگاه ها: ۱۱ دیدگاه

۱۱ دیدگاه

  1. raziyeh می‌گه:

    یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
    نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
    خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
    که تنها دل من ؛ دل نیست

    سایت بسیارزیبا وجذابی داری خوشمان امد.

    • ماری جوووووووووووووووووووووووون می‌گه:

      با وجود اشک بر گونه، دلم گرفته

      همچون پنجره، بر تنش باران گرفته

      کسی نیست، که ببینم دستم گرفته

      دست در دست خودم، مانند اینکه او گرفته

      باران ببار، ابر چشم آسمان گریه گرفته

      تا زمین مسرور بماند، چون که کسی جشن گرفته

      راه زپاهایم خسته است، چون که رمق گرفته

      نگو بایست، پاها زدل آتش گرفته

      امید در سرم پرورم، آینده اقبال گرفته

      خواهم رسید، می دانم مرا یارم از آن خود یار گرفته

  2. ترانه می‌گه:

    فاصله ها هیاهو میکنند و صدای هق هق دلتنگیم در نوسان بودن و نبودنت رنگ میبازد…
    کفشهای رفتنت را گم میکنم تا برای همیشه بمانی…!

    • ماری جوووووووووووووووووووووووون می‌گه:

      بی هَمِگان بِسَر شود بی تو بِسَر نمی شود —— داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود

      دیده عقلْ مستِ تو چرخه چرخْ پَستِ تو —— گوش طَرب به دست تو بی تو بسر نمی شود

      جان ز تو جوش می کند دل ز تو نوش می کند —— عقل خروش می کند بی تو بسر نمی شود

      خَمرِ من و خُمار من باغ من و بهار من —— خواب من و قرار من بی تو بسر نمی شود

      جاه و جلال من توئی مُلکَت و مال من توئی —— آب زلال من توئی بی تو بسر نمی شود

      گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی —— آن منی کجا روی بی تو بسر نمی شود

      دِل بِنَهَند بَرکَنی توبه کنند بِشکَنی —— این همه خود تو می کنی بی تو بسر نمی شود

      بی تو اگر بسر شدی زیر جهان زِبَر شدی —— باغ اِرَم سَقَر شدی بی تو بسر نمی شود

      گر تو سَری قَدَم شوم ور تو کَفی عَلَم شوم —— ور بروی عَدَم شوم بی تو بسر نمی شود

      خواب مرا بِبَسته ای نقش مرا بِشُسته ای —— وز همه ام گسسته ای بی تو بسر نمی شود

      گر تو نباشی یار من گشت خراب کار من —— مونس و غمگسار من بی تو بسر نمی شود

      بی تو نه زندگی خوشم بی تو نه مردگی خوشم —— سر ز غم تو چون کشم بی تو بسر نمی شود

      هر چه بگویم ای سَنَد نیست جدا ز نیک و بد —— هم تو بگو به لطف خود بی تو بسر نمی شود

    • ماری جوووووووووووووووووووووووون می‌گه:

      ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش —— بر در دل روز و شب منتظر یار باش

      دلبر تو دایماً بر در دل حاضر است —— روزنِ دل برگشا، حاضر و هشیار باش

      دیده‌ ی جان، روی او تا بنبیند عیان —— در طلب روی او، روی به دیوار باش

      ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس —— پس تو اگر عاشقی، عاقل و بیدار باش

      نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال —— لیک تو باری به نقد ساخته‌ ی کار باش

      در ره او هرچه هست با دل و جان وقف کن —— تو به یکی زنده ‌ای از همه بیزار باش

      گر دل و جان تو را دُر بقا آرزوست —— دم مزن و در فنا همدم عطار باش

  3. sara می‌گه:

    خیلی قشنگ مثل همیشه م۳۰ عزیزم

    • ماری جوووووووووووووووووووووووون می‌گه:

      بِشنو از نِی چون حکایت می کند —— از جدائیها شکایت می کند

      کَز نِیِستان تا مَرا بُبْریده اند —— از نَفیرم مرد و زن نالیده اند

      سینه خواهم شَرحه شَرحه از فِراق —— تا بگویم شرحِ دردِ اِشتیاق

      هر کسی کو دور ماند از اصل خویش —— باز جوید روزگار وصل خویش

      من بِهَر جمعیتی نالان شدم —— جُفت بدحالان و خوش حالان شدم

      هر کسی از ظَنّ خود شد یار من —— از درون من نَجُست اَسرار من

      سِرّ من از نالهء من دور نیست —— لیک، چشم و گوش را آن نور نیست

      تن ز جان و جان ز تن مَستور نیست —— لیک، کس را دید جان دستور نیست

      آتشست این بانگ نای و نیست باد —— هرکه این آتش ندارد نیست باد

      آتش عشقست کاندر نِی فِتاد —— جوشش عشقست کاندر مِی فِتاد

      نِی حریفِ هر که از یاری بُرید —— پرده هایش پرده های ما دَرید

      همچو نِی دَمساز و مُشتاقی که دید —— همچو نِی زهری و تِریاقی که دید

      نِی حدیث راه پُر خون می کند —— قِصّه های عشق مجنون می کند

      مَحرمْ این هوشْ جُز بیهوشْ نیست —— مَر زبان را مشتری جز گوشْ نیست

      در غم ما روزها بیگاه شد —— روزها با سوزها همراه شد

      روزها گر رفت، گو رُو باک نیست —— تو بمان ای آنک، چون تو پاک نیست

      هر که جز ماهی ز آبش سیر شد —— هر که بی روزیست روزیش دیر شد

      در نیابد حال پخته هیچ خام —— پس سخن کوتاه باید وَالسلام

      بند بُگسل باش و آزاد ای پسر —— چند باشی بند ِ سیم و بندِ زَر

      گر بریزی بحر را در کوزهء —— چند گُنجَد قسمت یک روزهء

      کوزهء چشم حریصان پُر نشد —— تا صدف قانع نشد پُر دُر نشد

      هر که را جامه زِ عشقی چاک شد —— او زِ حرص و جمله عیبی پاک شد

      شاد باش ای عشق خوش سودای ما —— ای طَبیب جمله عِلَّتهای ما

      ای دَوای نِخوَت و ناموس ما —— ای تو اَفلاطون و جالینوسِ ما

      جسم خاک از عشق بر افلاک شد —— کوه در رقص آمد و چالاک شد

      عشق جانِ طور آمد عاشقا —— طور مست و خَرّ موسی صاعقا

      با لب دَمساز خود گَر جُفتَمی —— همچو نِی من گُفتَنیها گُفتَمی

      هر که او از هم‌زبانی شد جدا —— بی زبان شد گرچه دارد صَد نَوا

      چونک گُل رفت و گلستان در گذشت —– نشنوی ز‌آن پس زِ بلبل سرگذشت

      جمله معشوقست و عاشق پردهء —– زنده معشوقست و عاشق مردهء

      چون نباشد عشق را پروای او —— او چو مرغی ماند بی پَر وای او

      من چگونه هوش دارم پیش و بس —— چون نباشد نور یارم پیش و پس

      عشق خواهد کین سخن بیرون بُوَد —— آینه غَمّاز نَبْود چون بُوَد

      آینه‌ات دانی چرا غَمّاز نیست —— زآنک زَنگار از رُخَش مُمتاز نیست

      بِشنَوید ای دوستان این داستان —— خود حقیقت نَقدِ حال ماست آن

    • ماری جوووووووووووووووووووووووون می‌گه:

      لبخند تو خلاصه خوبیهاست —– لختی بخند خنده گل زیباست

      پیشانیت تنفس یک صبح است —– صبحی که انتهای شب یلداست

      در چشمت از حضور کبوترها—– هر لحظه مثل صحن حرم غوغاست

      رنگین کمان عشق اهورایی—– از پشت شیشه دل تو پیداست

      فریاد تو تلاطم یک طوفان—– آرامشت تلاوت یک دریاست

      با ما بدون فاصله صحبت کن—– ای آن که ارتفاع تو دور از ماست

  4. درود دوست گرامی ام

    عاشقانه های کوتاه و دل نوازی بود از کمتر اشعار اینچنین کوتاه عاشقانه لذت می برم چون کمتر می بینم عمق داشته باشند از شما ممنونم نوشیدم واژه های زیبا را

    باشید همیشه

  5. FATEMEH می‌گه:

    خیلی دیره
    وقتی که تازه اونی که از همه ساکت تربود
    بیشترازهمه دوست داشت
    ولی……..
    توحواست به شیرین زبونی یه عشق دروغی بود

  6. سارا می‌گه:

    خیلی از چیزا سخته توی دنیا ولی شک و دودلی از همه بدتره…….

يک دیدگاه بدهید به