دست سرنوشت را …

نغه سرا (2)

 

دست سرنوشت را …

بـایـــــــد قطــــــــع ڪـــــــرد …

او دزد ” آرزوهـــــــاے ” مـن اســــــت …

نویسنده: تاریخ: ۱۳۹۲/۰۲/۲۳ موضوع: جملات عاشقانه دیدگاه ها: ۱۴ دیدگاه

۱۴ دیدگاه

  1. مهدی می‌گه:

    یاد تو از خاطرم کم رنگ نمیشود
    حتی اگر شب تمام رنگ های زمین را پنهان کند

  2. reza می‌گه:

    lمن که میدان رسیدن به او محاله پس چرا دست به هرکاری برای بدست آوردنش میزنم.
    *********************برگشتی اما دلم پیر شد*******************

  3. الهه ز می‌گه:

    زندگی چیزی نداد که بخواد بدزده

  4. SANA می‌گه:

    ALIIIIIIIIIIIIIIIIIIII BOD

  5. soheyla می‌گه:

    تو آرزوی دیرینه منی
    رویای شیرین خوب ماندنی
    مشتاق به رویت منم آری
    آنقدرکه فقط تویی برزبان جاری
    از دست دیگر دارد میرود این عشق
    افسوس هنوزم نمی خواهی بیایی
    چه سود انتظاری که برای با توبودن بود
    همیشه چشمانم منتظر برای تو خیره به دربود
    در این آتش هجر دارد میسوزد این جان
    ای کاش بمیرم تا که پایان یابد این درد جدایی

  6. سارا می‌گه:

    بچه ها قدر کودکی خود را نمی دانند و
    آرزو می کنند که بزرگ شوند.

    اما برای چه بزرگ شد وقتی که
    عشق بساط خود را پهن کرده تا دل ما را هم
    اسیر و معتاد خودش بکند.

  7. الهه ز می‌گه:

    ای که مدت هاست با من نیستی من همانم که تو با من زیستی رنجهایم را شنیدی باز هم عاقبت گفتی غریبه کیستی؟

  8. pariya می‌گه:

    مــرسی
    بی نظیر بودن…

  9. مهدی می‌گه:

    رسیدن به او
    تنها لحظه ایست
    بودنش با تو
    یک عمر
    در خوشی و ناخوشی
    محال ست
    گر او نخواهد

  10. توحید می‌گه:

    دنیا را خیلی بد ساختن:
    اونی که دوستت داره تو دوستش نداری….
    اونی که تو دوستش داری اون دوستت نداره….
    اونی که تو دوستش داری اونم دوستت داره به رسم جاده ها هیچ وقت به هم نمیرسن……
    و این قانون ساده ی زندگی تو این دنیا هست…….

  11. مردی شبیه باران می‌گه:

    از بچگی بهمون میگفتن” آغاز کسی باش که پایان تو باشد”، اما بازم واسه کسی عشقو آغاز میکنیم که مجبوریم با تلخی تمومش کنیم.

  12. maryam می‌گه:

    وقتی زندگی همه چیمو ازم گرفت چرا از سر نوشت نالم

  13. shima می‌گه:

    نمیدانم چرا سرنوشت مرا این گونه به بازی گرفته…. کاش دمی من او را به بازی میگرفتم….. برایم نقشه ریخته بود دوستش بدارم او هم مرا بیشتر….سپس ما را از هم دور کند

يک دیدگاه بدهید به