کَـــــر شدم !!!
چقدر نوشته های اینجا بلند گریه می کنند !
انگار تقصیر هم ندارند … !
انگار زیاد منتظر ماندند ، و شاید حدیث بی قراریست و یا …
عاشقانه هایی که نوشتن ندارد…
و من …
هنوز رویا می بافم …
کَـــــر شدم !!!
چقدر نوشته های اینجا بلند گریه می کنند !
انگار تقصیر هم ندارند … !
انگار زیاد منتظر ماندند ، و شاید حدیث بی قراریست و یا …
عاشقانه هایی که نوشتن ندارد…
و من …
هنوز رویا می بافم …
سنسیز من نفس آلامام
بورالاردا هش دورامام….
.
.
.
گوتور منی گئتدیین یره…
اگر این رویاها هم نبود دیگه هیچ دلخوشی نداشتیم.
“آغـوشت” را هرگز در “آغوش” نگرفته ام….
اما…!!!!!!!
دلم برای “آغوشت” تنگ شده….
نمی دانم چگونه….!!!؟؟؟
اما هر لحــظه
گرما و عطـر تنت را حس میکنم…
گویی بارها و بارها
در “آغوشت” گرفته باشم…!!!