یــک لبخنـــدم را بسته بندی کرده ام
برای روزی که اتفاقی تـــو را می بینم …
آنقدر تمـــــــــیز میخندم
که به خوشبختــــی ام حســــادت کنـــی …
و من در جیب هـــایــــم
دست های خالـــی ام را فریب دهـــم
که امن ترین جای دنیـــا را انتخاب کرده انــد …
هیچ وقت بهجمله قشنگ دوستت دارم هر کسی اعتمادنکنید.خیلیها ارزش این جمله رونمیدونن.
زیبا بود مرسی
عالی
شـــــــــب هــــــایـــــم
درد دارنــــــد …
وقتی ندانم چراغ اتاق ات را …
کدام لعنتی خاموش می کند ….!!!!
هر چند ،
نمی دانم خواب هایت را با که شریک می شوی
اما هنـــوز ،
شریک تمام بی خوابی های من تویی…
دردهای من جامه نیستند تا زتن درآورم..
چامه وچکامه نیستند تا به رشته ی سخن درآورم….
دردهای من نگفتنی ست.
اهی عجیب می کشم امروز از ته دل
انقدر تنهام که کسی نیست صندلی را از زیر چوبه ی دارم بکشه.
خیلیییی زیباوبامعنی بود مرسی عزیزم
مریس خیلی جالبه
vaghan hamin tore
ضربه ی آخر را “خدایم” زد ! آن زمان که برای رفتنت استخاره کردی و “خوب” آمد . . .
دست هایم در دستهایت پنهان شد
دستهایم از کوچکی گم شد..!
سلام ……
این نوشته ها عاااااااااااااااااااااااالین …. مخصوصا این یکی
سرم را شاید دیگران در نبودنت گرم کنند اما…. دلم را .. هرگز
غمی دارم که با بودن تو پررنگتر میشود آن هم نزدیک شدن به لحظه رفتن تو
خواستم چشمهایش را از پشت بگیرم دیدم طاقت اسم هایی را که میگوید ندارم . . .